مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

مهرسا،خورشیدی کوچک در قلبمان

اولین شهر بازی مهرسا

سلام به طرف دارهای دخترم    مهرسا برای اولین بار رفت شهر بازی اولین تجربه جای شلوغ بود  خدا را شکر اذیت نکرد تازه هی بچه ها را میدید می گفت نی نی    من هم می گفتم تو هم نی نی هستی مامان   توی شهر بازی رنگین کمان کلی بازی بود من وبابا گشتیم یک بازی که مناسب مهرسا بود پیدا کردیم  من می گفتم می ترسه گریه میکنه سوارش نکنیم ولی مهرسا توی بغل من اروم وقرار نداشت می خواست سواربشه سوارشد گریه هم نکرد تازه خوش حال هم بود ...
11 خرداد 1393

اولین رستوران رفتن مهرسا

توی یک شب بهاری که بارون شدیدی می امد 3تای رفتیم بیرون مهرسا چون اولین بارون بهاری را میدید خوشحال بود توی ماشین هی شیطونی کرد بابا محمد هم گفت بریم براش سیب زمینی سرخ شده بخرم واین شد که ماهم رفتیم رستوران   وسفارش پیتزا وسیب زمینی و سالاد سزار وقارچ سوخاری  دادیم مهرسا هم چون گشنه بود وبا اجازی دکترش فقط سیب زمینی خورد  واین بود اولین فست فود مهرسا در باما ...
11 خرداد 1393

بدون عنوان

سلام به شاه پریون مامان مهرسای عزیز     مهرسا ی مامان کارهای جدید یاد گرفته یکی اش اینه که سغ میزنه با اهنگ هم تکون میخوره دوست داره خودش با قاشق غذا بخوره  چندقدم هم راه می رود این هفته رفتیم خونه ای دوست باباش  اون های یک پسر داشتند به اسم علی 4ساله بود با مهرسا کلی بازی کرد اخر سر هم که داشتیم میامدیم خونه  پسرخاله اش هم امد جالب این بود اون هم اسمش علی بود 10ماهه بود بابای مهرسا هم یک عکس قشنگ ازشون گرفت ...
10 خرداد 1393

مریض شدن مهرسا

سلام به طرف داران مهرسا      مهرسای مامان مریضه   مامان وبابا ناراحت هستند      دخترم الان خواب است مامان بهت دارو داد وباکلی گریه خوابیدی  فردا میریم دکتر الان تب داری مامان خیلی ناراحت است   دخترم زودتر خوب شو  ...
26 ارديبهشت 1393