اولین روز پدر مهرسا

سلام به زیبا خانم مامان مهرسای مامان قربون شکلت برم روز به روز داره بزرگ تر میشی وکارهای جدیدی میکنی یکی از کارهای جدید مهرسا اینه که توی این هفته رفت توی ماشین لباس شوی وکلی اولش ذوق کرد ولی وقتی نتوانست در بیاد ترسید وگریه کرد ولی یک خوبی که داشت دیگه سراغ ماشین لباسشوی نرفتی چون ترسیده بودی توش گیرکنی خوب بگزریم امروز روز پدر است مهرسا برای باباش یک جوراب مارک دارخرید به اضافه یک پیراهن وشلوار قشنگ وهمین طور یک شلوارک قشنگ که بابا بپوشه بره فیزیوتراپی تا کمرش خوب بشه مامان هم هنوز ماننده چی بخره برای دو تا پدربزرگ هایش هم ادکلن خریده که بهشون بده مهرسا می خواهد امروز را برای پدرش روز بیادماندنی بکند از طرف مهرسا مینویسم بابای خوبم روزت مبارک دوست دارم هزارتا